«شهید رجایی شان ریاست جمهوری را پایین آورده بود» این عنوان مطلبی بود که چند روز پیش درباره شهید بزرگوار محمدعلی رجایی نوشتم و در آنجا به چند مورد از ویژگیهای منحصر به فرد او اشاره کردم. این چند روزه خیلی فکر کردم. دیدم که شهید رجایی کارهای دیگری هم در طول مدت کوتاه مسئولیت خود انجام داده بود که بعضی آدمهای آن روزگار پیش خود گمان میکردند او دارد با این قبیل کارها شان ملت ما را پایین میآورد و جایگاه ایران را در نهادها و سازمانهای بینالمللی خدشه دار میکند!
مثلا وقتی به سازمان ملل میرفت، بلد نبود که مثل بعضیها، داستان گل و بلبل تعریف کند و یا غزلیات عاشقانه حافظ و سعدی را آنجا بخواند. برعکس، شهید رجایی کفشش را از پا در میآورد و پایش را بر روی میز میکوبید و به آدمهای باکلاس و باشعور آنجا که داشتند او را تماشا میکردند میگفت اگر دنبال حقوق بشر هستید، کف پای مرا ببینید که یادگار شکنجههای سخت زندانهای محمدرضا شاه پهلوی است!
و یا آن نامه جالب و معروفی که در پاسخ پیام تبریک فرانسوا میتران رییس جمهور وقت فرانسه نوشت… از تکرار این خاطرات منظور خاصی ندارم. میگویند هیچکس را با او مقایسه نکنید، باشد. من هم کسی را با او مقایسه نمیکنم، نامه را بخوانید:
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقای فرانسوا میتران رییس جمهوری فرانسه، پیام تبریک شما را به مناسبت انتخاب اینجانب به ریاست جمهوری اسلامی ایران دریافت کردم. شما در این پیام نوشتهاید آرزومندم که روابط بین دو کشور توسعه یابد که با دوستی صمیمانه و عمیق بین دو ملت مطابقت نماید.
شما آقای میتران میدانید که جمهوری ایران، «اسلامی» است و من نیز به این اعتبار به این مقام انتخاب شدهام که ملت انقلابی ایران مرا به عنوان یک فرد «مسلمان» شناخته است و نیز لازم است بدانید که یک مسلمان نمیتواند دروغ بگوید و طبعا آنچه بر زبان میآورد همان است که در قلبش میگذرد.
من ملت فرانسه را ملتی بزرگ و آزادیخواه میشناسم و بدین وسیله مراتب احترام قلبی خود را به این ملت بزرگ نثار میکنم. من آرزو میکنم که ملت فرانسه همیشه بیاد داشته باشد که پدران آنها بخاطر معنویت و آزادی قیام کردند، درهای زندان باستیل را گشودند و جنایتکاران را بسزای اعمال خود رساندند و انقلابی کردند که در تاریخ از آن به صفت «کبیر» یاد میشود.
به گمان من ملت فرانسه، که ملتی هشیار و بافرهنگ معروف شده، از اینکه کشورشان اینک پناهگاه جنایتکاران، آدمکشان و تروریستها شده است، قلبا راضی و خشنود نیست و این سرشکستگی تاریخی را که زمامدارانش به وی تحمیل کردهاند در آینده هیچگاه از یاد نخواهد برد و شما آقای میتران در زمانی برای اینجانب پیام تبریک میفرستید و آرزوی موفقیت میکنید که ت دولت شما، کشور فرانسه را به صورت مرکز ثقل و کانون امن و مطمئن عومال ضد انقلاب اسلامی ایران درآورده است و من در شگفتم که چگونه ممکن است بین عمل و گفتار یک انسان تا این اندازه تناقض و تضاد وجود داشته است.
شما در پیام خود برای اینجانب آرزوی موفقیت میکنید اما در همان حال به بهانه حمایت از آزادی به جنایتکارانی مثل بنیصدر و رجوی که دستهایشان به خون دهها هموطن بیگناه من آغشته است، پناه میدهید تا به کمک امپریالیسم و صهیونیسم جهانی علیه انقلاب ملت ایران توطئه کنند.
شما آقای میتران بخوبی میدانید که میهن اسلامی ما مورد آشکار دستنشانده رژیم عراق واقع شده است اما به کشور عراق کمک تسلیحاتی میکنید و هواپیمای میراژ میدهید و در همان حال هم برای اینجانب آرزوی موفقیت میکنید!
از این دو یکی دروغ است و ملتهای آگاه ایران و فرانسه بخوبی میدانند که کدامیک دروغ است. آقای میتران از دویست سال پیش که دو ملت ایران و فرانسه با هم روابط فرهنگی برقرار کردند تا زمان انقلاب اسلامی، ملت مسلمان ایران هیچگاه از فرانسه این همه خاطره تلخ نداشته است.
اگر از تاریخ ادبیات کان اطلاع کافی داشته باشید، باید بدانید که بسیاری از نویسندگان شما از ایران و ایرانی به نیکی و نیکنامی یاد کردهاند و در تقویت بنیان روابط فرهنگی دو کشور کوشش کردهاند و اینکه شما با کمک دشمنان انقلاب اسلامی ایران و پناه دادن به جنایتکارانی که از خشم ملت ایران گریختهاند به این روابط فرهنگی کهن آسیب وارد کرده و کاری کردهاید که ملت ایران، فرانسه را آمریکای دوم و دشمن دیگر انقلاب اسلامی خویش بشناسد. اکنون فرانسه باید از شما بپرسد که چرا پناه دادن به افرادی جنایتکار و تحت تعقیب، خشم ملتی را برانگیختهاند که زمانی تنها به علت حضور رهبر خویش در فرانسه سفارت کان در تهران را غرق در گل کرده بود.
سخن آخر اینکه ملت انقلابی ایران که طعم آزادی و استقلال را چشیده و افتخار بیرون راندن امپریالیسم جنایتکار آمریکا را از میهن اسلامی خود احساس کرده است، از انقلاب اسلامی خود به هر قیمتی که شده دفاع خواهد کرد و محرومان جامعه ما به اتکای خدا و پیروی از تعالیم اسلامی سرانجام پیروز خواهند شد و در عین حال هیچگاه از یاد نخواهد برد که کدامیک از دولتهای جهان با انقلاب او به دشمنی برخاستند و به جنایتکاران و تروریستهای فراری پناه دادهاند.
با آرزوی موفقیت برای انقلاب اسلامی ملت ایران و افتخار سربلندی ملت فرانسه.
محمدعلی رجایی رییس جمهوری اسلامی ایران
آجرک الله یا مولای یا صاحب العصر و امان
اشهدک یا مولای انی اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و ان محمداً عبده و رسوله
لا حبیب الا هو و اهله
سلام بر رسول مهربانی ها و امام دلهای عارفان و شیفتگان حقیقی اسلام عزیز و غریب
سلام بر ستاره سترگ و با عظمت جانان و شیفتگان قرب وصال
سلام بر یگانه آفرینش و نیکو آفریده حی سبحان
سلام بر حبیب خدای اولین و آخرین
سلام بر عزیز پیامبر گرامی مان
سلام بر بابای مهربان فاطمه سلام الله علیهما
سلام بر پسر عم گرامی امیرالمومنین صلوات الله علیه
سلام بر جد گرامی امامان معصوم علیهم السلام
سلام بر محمد سلام بر احمد سلام بر پیامبر عزیز و غریبمان
اللهم انی اسئلک ان تصلی علی محمد نبی رحمتک و کلمه نورک
خدایا به من بنما آنچه که آرزوی دیرینه مسلمانان حقیقی اسلام عزیز است و آن ظهور حجت ثانی عشر توست و دشمنانشان را از آنچه که می ترسند برایشان بوجود بیاور و خوارشان کن و در هم بشکنشان و نابودشان کن خدایا دعایمان را مستجاب گردان
ای صاحب جلالت و بزرگواری
ای مهربانترین مهربانان.
البته دقت کنیم که این یک کار رسانه ای است .یعنی دارند جنگ روانی ایجاد می کنند. یعنی دنباله همان حرف بی ربطی است که می گویند موجی آمده و همه چیز را برده و اینکه بخواهند این تاثیر را بگذارد که دیگر کار از کار گذشته یعنی دوستان دقت کنیم که می خواهند شما دیگه گارد نگیرید و دیگه فقط سرتون تو کار خودتون باشه و به جامعه کاری نداشته باشی.فتدبر
ماجرای نبش قبر حضرت رقیّه(ع) در سال ۱۲۴۲ شمسی
عالم بزرگوار مرحوم آیتالله علامه ملاّ محمّد هاشم خراسانی”* مینویسد: عالم جلیل شیخ محمّدعلی شامی که از جمله علمای نجف اشرف بود به حقیر فرمود: جدّ مادری من، جناب آقا سیّد ابراهیم دمشقی که نَسَبش به سیّد مرتضی علمالهدی منتهی میشد و سنّ شریفش بیش از ۹۰ سال بود، سه دختر داشت و اولاد پسر نداشت. شبی دختر بزرگ ایشان حضرت رقیّه دختر امام حسین علیهالسلام را در خواب دید که فرمودند: «به پدرت بگو: به والی بگوید: میان لحد و جسد من آب افتاده، و بدن من در اذّیت است، بیاید قبر و لحد مرا تعمیر کند.»
دختر به سیّد عرض کرد، ولی سیّد از ترس اهل تسنّن، به خواب اعتنا ننمود. شب دوّم دختر وسطی سیّد همین خواب را دید و به پدر گفت، ترتیب اثری نداد. شب سوّم دختر کوچک سیّد همین خواب را دید و به پدر گفت، باز ترتیب اثری نداد. شب چهارم خود سیّد حضرت رقیّه را در خواب دید که به طریق عتاب فرمودند: چرا والی را خبردار نکردی؟!
سیّد بیدار شد، صبح نزد والی شام رفت و خوابش را گفت. والی به علماء و صلحاء شام از شیعه و سنّی امر کرد که غسل کنند و لباسهای پاکیزه بپوشند، به دست هر کس قفل ورودی حرم مطهّر باز شد، همان کس برود و قبر مقدّس او را نبش کند، پیکر را بیرون آورد تا قبر را تعمیر کنند.
صلحاء و بزرگان از شیعه و سنّی در کمال آداب غسل کردند و لباس پاکیزه پوشیدند، قفل به دست هیچ کس باز نشد مگر به دست خود مرحوم سیّد، و چون میان حرم آمدند کلنگ هیچ کدام بر زمین اثر نکرد، مگر به دست سیّد ابراهیم.
حرم را قُرق کردند و لحد را شکافتند. دیدند بدن نازنین حضرت رقیه سلامالله علیها، میان لحد صحیح و سالم است اما آب زیادی میان لحد جمع شده است.
سیّد در قبر رفت، همین که خشت بالای سر را برداشت دیدند سیّد افتاد. زیر بغلش را گرفتند، هی میگفت: «ای وای بر من وای بر من به ما گفته بودند یزید لعنةالله علیه، زن غسّاله و کفن فرستاده ولی اکنون فهمیدم دروغ بوده، چون دختر با پیراهن خودش دفن شده. من بدن را منتقل نمیکنم، میترسم بدن را منتقل کنم و دیگر به عنوان رقیّه بنت الحسین” شناخته نشود و من نتوانم جواب بدهم.
سیّد بدن شریف را از میان لحد بیرون آورد و بر روی زانوی خود نهاد و سه روز بدین گونه بالای زانو خود نگه داشت و گریه میکرد تا اینکه قبر را تعمیر کردند.
وقت نماز که می شد سیّد بدن حضرت را بالای جایی پاکیزه میگذاشت. پس از فرا غ از نماز برمیداشت و بر زانو مینهاد، تا اینکه از تعمیر قبر و لحد فارغ شدند، سید بدن را دفن کرد. و از معجزه آن حضرت این که سیّد در این سه روز احتیاج به غذا و آب و تجدید وضو پیدا نکرد و چون خواست بدن را دفن کند دعا کرد که خداوند پسری به او عطا فرماید. دعای سیّد به اجابت رسید و در سن پیری خداوند پسری به او لطف فرمود که نام او را سیّد مصطفی” گذاشت.
آنگاه والی واقعه را به سلطان عبدالحمید عثمانی نوشت؛ او هم تولیت زینبیّه و مرقد شریف حضرت رقیّه و امّ کلثوم و سکینه را به سید ابراهیم واگذار کرد.
این قضیه در سال ۱۲۴۲ هجری شمسی رخ داده و در کتاب «معالی» هم این قضیّه مجملاً نقل شده و در آخر اضافه کرده است: «فَنزلَ فی قبرها و وَضع علیها ثوباً لفَّها فیه و أخْرجها، فإذا هی بنتٌ صغیرةٌ دُونَ البُلوغِ و کانَ متْنُها مجروحةً مِنْ کثرةِ الضَّرب» « آن سیّد جلیل وارد قبر شد و پارچه ای بر او پیچید و او را خارج نمود، دختر کوچکی بود که هنوز به سن بلوغ نرسیده، و پشت شریفش از زیادی ضربات مجروح بود.»
پس از درگذشت سیّد ابراهیم، تولیت آن مشاهد مشرفه به پسرش سیّد مصطفی و بعد از او به فرزندش سیّد عبّاس رسید.
فرزندان سیّد ابراهیم دمشقی معروف و مشهور به مستجاب الدعوه هستند به گونهای که هر گاه دست خود را به موضع دردناک بیماری بگذارند فوری آرام میشود و این اثر را از جدّ بزرگ خود به ارث بردهاند که این خاصیت، ناشی از نگهداری بدن شریف آن مظلومه به مدت سه شبانهروز است.
ببینید دوستان و هم گردانی ها هم وطنی ها هم زبانی ها هم محلی ها و هم هم
دشمن الان وایستاده و قاه قاه داره بهمون می خنده.به جای پاچه این و اون رو گرفتن به جای جو سازی و ببینید باید در این شرایط بین المللی و شرایط سخت اقتصادی (دقت کنید می گویم سخت نه بد و یا افتضاح چون قابل ترمیم و اصلاح است) ما رو به جون هم انداختن یکی میاد فلان شعار رو و یکی میره تلفنی و دیگری داره حرف دیگه ای میزنه. جالب اینجاست که همه بر خوردن و حتی تلویزیون و رسانه های اصلی .یک دفعه قضیه سراوان بچه های گلی که از سر اخلاص دارن توی مرزهامون با گرفتن جونشون تو دستهاشون از این آب و خاک دفاع می کنن و خیلی های دیگه هم هستنکه کارهای خوب و شایسته ای از این دست می کنن و دیده نمیشه تا وقتی که میمیرن و باز مرده پرستی ما گل می کنه.
بگذریم در این شرایط دولت که تازه داره یارگیری و یار کشی می کنه یکی میاد میگه چند اتوبوس و مینی بوس و ون . رفت و اومد خوب دوست من این چه دردی رو دوا می کنه
ببینید اینها دشمنان قسم خورده ما هستن .
آقایی هم میاد از سر دلسوزی و طایفه عظیمی اون آقا رو حمایت و برجسته می کنن و همش از معماری و شیطان و موسیقی و . خوب به قول آیت الله حق شناس (خدا بیامرز که جاش خیلی خالیه دلم براشون تنگ شده) داداش جون خدا پرستی و خداوند عزیز رو بریم بیشتر بشناسیم که او قدرت کل و مطلق است او خالق است او همه کاره است و در صورتی برای من و شما هم خواهد بود که دستورات او را مو به مو انجام دهیم این فراموش نشود.
دلم پره ادامه خواهم داد.
ای کاش تاریخ رو می شد زود زود نوشت نه پس از سی و یا 50 سال مثلاً الان ما 30 و اندی از انقلابمون میگذرد ولی تاریخ روشن و شفافی هنوز به صورت حقیقی نداریم .شاید بگید آقای حمید و خیلی از نهاد ها این کار رو دارن انجام میدن اما باید بگم که خیر در برخی از جاها اصلاً حرف و مکتوبی نیست فقط در سینه هاست.
ماجراهای اخیر هم کاملاً نشون داد.
البته یک ضعف بزرگ ملت ماست که فرهنگشون شفاهیه یعنی خیلی زیاد کتاب خون نیستن و تازشم این رو بگم که حافظه تاریخی شون هم خیلی ضعیفه.
(لطف کنید یک نیم نگاهی به کتاب آقای حسن نراقی به نام جامعه شناسی خودمانی بیاندازید.) .
زیر و رو هم میشه کشید. چرا چون ما اهل خوندن نیستیم اولاً و ثانیاً کتاب تاریخی در زمینه "شخصیت های ایران که بی طرف باشه یا نداریم و یا اصلا نداریم.
درباره این سایت